
به نام خداوندگار قلم
جزنگاهِ تو ندارم اعتیاد دیگری
از خیال تو پر از شعرم، نه یاد دیگری
زنده کردی عشق را در من، خدایم شاهد است
اتفاق افتاده در قلبم معاد دیگری
پلک بر هم میگذاری شعر یادم میرود
مثل بازاری که خورده بر کساد دیگری
باز با اینکه تمامِ شاعرانت مُردهاند
مینویسم تا که باشم زنده یادِ دیگری
از پس چشمت مدادی برنیامد، باز هم
پا شدم از نو تراشیدم مداد دیگری
دستخطّم سالها بد بود، اما عاقبت
ساخت از من ابروانت میرعماد دیگری
دوست دارم شاعرت باشم شبیه شاملو
آیدا! شاید نباشم “بامداد” دیگری
منوچهر ابراهیمی احمد آباد